اسلام

ساخت وبلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

اینک توجه شما را به پست حاضر، با هدف جمع بندی و تکمیل مباحث پست قبل جلب میکنم.

قرآن درباره داستان یوسف میگوید:  (لَقَدْ کَانَ فِی یُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آَیَاتٌ لِلسَّائِلِینَ (۷) بدرستیکه در داستان یوسف و برادرانش نشانه ها برای پرسش کنندگان است.

همسر عزیز مصر بعد از اینکه درخواستش توسط یوسف رد شد سعی میکند با زور به خواسته خود برسد و یوسف فرار میکند و آن زن به دنبالش میدود و پیراهنش را پاره میکند یوسف سعی میکند در را باز کند و بگریزد که ناگهان شوهر  را میبیند که در بین دو لنگه در  ایستاده است.

از این منظره هولناک فورا عقل به سر آن زن باز میگردد و در فکر نجات خود میشود و میگوید:
(وَأَلْفَیَا سَیِّدَهَا لَدَى الْبَابِ ۚ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِکَ سُوءًا) "یوسف:۲۵"
{و در آستانه در آقاى آن زن را یافتند. آن گفت: «کیفر کسى که قصد بد به خانواده تو کرده چیست؟


دقت کنید که در اینجا آن زن نمیگوید سزای کسیکه به یار تو نظر بد دارد چیست؟بلکه برای تحریک بیشتر شوهر میگوید:سزای آنکس که (به خانواده تو) نظر بد دارد چیست ؟

اگر طبق تفسیر جناب اسلام مراد زلیخا از أهل، یار بود میدانیم که یوسف و زلیخا هردو یار عزیز مصر بودند و عزیز مصر نمیتوانست تصمیم درستی بگیرد که طرف یوسف بایستد یا طرف زلیخا؟

همچنین این جمله زلیخا ممکن بود بر ضرر خود زلیخا تمام شود و باعث شود عزیز مصر گمان کند زلیخا میگوید:سزای آنکس که به یارت (یوسف) نظر بد دارد چیست ؟هرچند که باز هم بعید بود با این جمله، عزیز مصر از غیرت خاصی روی یوسف برخوردار شود و این امر، بیشتر غیرت عزیز مصر روی زلیخا را تحریک میکرد و برای اینکه توجه زنش به غیر او معطوف نشد یوسف را زندانی و تبعید میکرد.

و اما اگر این وهابی با استنتاد به آیه فلما قضى موسى الأجل و سار بأهله اهل را همراه یا همسفر معنا کند و مراد زلیخا از اهل،کسانی که در آن لحظه حضور داشتند باشد یوسف و زلیخا و شاهدی از بستگان زلیخا که آنجا حضور داشت اهل عزیز مصر محسوب میشوند.

در همین داستان یوسف آمده:

(وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَن نَّفْسِهِ) "یوسف:۲۳"
{و زنی که یوسف در (بیت او) بود، از یوسف خواست که  با همراهش گناه کند}

دقت کنید که یوسف، برده و ساکن بیت عزیز مصر بود اما اهل بیت عزیز مصر نبود و الا بجای عبارت هُوَ فِی بَیْتِهَا از عبارت هُوَ أهل بَیْتِهَا استفاده میشد.بنابراین ساکنین بیوت لزوما نمیتوانند اهل بیت باشند.

جالب اینجاست که وهابیون همه ساکنین بیوت را اعم از غلام و حیوانات خانگی را اهل بیت محسوب میکنند و برای اینکه جایگاه زنان پیامبر را در اهل بیت مستحکم کنند از هیچ کوششی دریغ نکرده اند و بردگان را هم در زمره اهل بیت آورده اند.جمله زیر در سایت وهابی نوار اسلام را ملاحظه بفرمایید:

امّا بردگان ، به خاطر حدیثی که از مهران غلام پیغمبر- صلی الله علیه و سلم – روایت شده است که پیغمبر فرمودند : " إِنَّا آلُ مُحَمَّدٍ لَا تَحِلُّ لَنَا الصَّدَقَةُ وَمَوْلَی الْقَوْمِ مِنْهُمْ " رواه أحمد برقم 15152 . یعنی : صدقه برای ما آل محمد حلال نیست و غلام هر قومی از جمله آن قوم است . روایت امام احمد شماره (15152).

پس آل بیت پیغمبر – صلی الله علیه و سلم – همسران و نواده گان و فرزندان هاشم و عبد المطلب و غلامان آنها هستند ، خدای تعالی از همه داناتر است .

هفتاد روایت در کتاب های اهل سنت است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مصادیق اهل سنت را مشخص کرده است که ۵ نفر هستند . خود رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) ، حضرت زهرا (سلام الله علیها ) امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) . ما هم نمی توانیم بر خلاف سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سخنی بگوییم و مطالب دیگری بگوییم .

مستند اصلی وهابیون، برای داخل کردن زنان پیامبر در اهل البیت، سیاق است .سیاق ، قرینه است و تا زمانی که دلیل داشته باشیم ، نوبت به قرینه نمی رسد . ما ادله متعدد ، سند های صحیح و روایت داریم که دلیل به حساب می آید و تا زمانی که دلیل داشته باشیم ، نوبت به استدلال به سیاق نمی رسد ؛ چون سیاق ، قرینه است . این مسائل را باید در اصول بخوانند که متأسفانه وهابیت نمی خوانند.

یک نفر از صحابه ، تابعین و اتباع تابعین و اصلا در پنج قرن اول کسی را نمی توانید پیدا کنید که نظریه امروزی اهل سنت را درباره تطهیر داشته باشند که آیه تطهیر هم شامل زن ها شود و هم شامل پنج تن آل عبا (علیهم السلام) شود . تنها کسی که در این پنج قرن بوده ، آقای ضحاک بن مزاحم است که مشخص است چه کسی است که دو سال بعد از پدرش به دنیا آمده و بعد از قرن پنجم و ششم به بعد آقای ابن جوزی و آقای ماوردی و بعد قرطبی بودند که به مرور زمان به دیدگاه عمومی اهل سنت تبدیل می شود . اما در قرون اولیه کسی این نظر را نداشته است .

یک روایت معتبر بیاورید که عایشه یا دیگر زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله) که گفته باشد : من جزء اهل بیت (علیهم السلام) در آیه تطهیر هستم . اما از طرف دیگر روایت صحیح داریم که امام مجتبی (علیه السلام) فرمودند : من جزء آیه تطهیر هستم .

امام زین العابدین ، امام صادق ، امیرالمؤمنین (علیهم السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها ) به آیه تطهیر استدلال کردند ؛ اما زن های پیامبر (صلی الله علیه و آله) یک روایت معتبر وجود ندارد که به آیه تطهیر استدلال کرده باشند .

 

اسلام...
ما را در سایت اسلام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فامیل دور xn--mgba9a3dg بازدید : 204 تاريخ : پنجشنبه 2 مهر 1394 ساعت: 20:57

بسم الله الرحمن الرحیم

رب اشرح لی صدری و یسر لی امری وحلل عقدة من لسانی یفقهو قولی

در پست قبل رابطه مستقیم بین أهلیت و تبعیت را مطرح کردیم و گفتیم بنا به فرموده حضرت ابراهیم «فمن تبعنی فأنه منی»، أهلیت (صرف نظر از هر أهلیتی که باشد) همانا در تابع بودن است.لشکریان طالوت مؤمن و مجاهد و یار و همراه طالوت بودند، اما به علت تبعیت نکردن و آشامیدن از نهر، طالوت، آنها را از خود نفی میکند.در این پست به تمایز مفاهیم أهل و ساکنین میپردازیم.

قبل از آن توجه شما را به دو آیه زیر جلب میکنم:

احمل فیها من کل زوجین اثنین و اهلک الا من سبق علیه القول

فانجیناه و أهله الا امرأته کانت من الغابرین

بارها تأکید کردیم که در آیات بالا استثنا منقطع است و استثنای منقطع استثنایی است که در آن مستثنی منه و مستثنی از یک جنس نیستند: «جاء القومُ إلّا حمارَهُم» در مثال بالا «حمار» (مستثنی) از جنس «القوم» (مستثنی منه) نیست بلکه «حمار» حیوان است و افراد «قوم» انسان.معناي استثناي منقطع آن است كه مشمول بودن اين افراد از جهت لفظي است و گر نه از جهت معنا از اول، داخل در عنوان "اهل" نبودند و تنها از آن جهت كه ممكن بود امر، مشتبه شود و چون ساکن خانه هستند كسي گمان كند آنها داخل أهل هستند، تذكر داده كه جزو اين گروه نيستند.شاهد ما برای منقطع بودن استثنا عبارت لیس من أهلک است.

درنتیجه زن نوح و کنعان در الا من سبق علیه القول داخل هستند و زن لوط در غابرین داخل است(امرأته کانت من الغابرین همچنانکه ابلیس كان من الجن)

بنابراین ساکن خانه بودن لزوما بر أهل خانه بودن دلالت نمیکند.چنانکه من سبق علیه القول و امرأت لوط ساکن خانه بودند ولی أهل خانه یا به عبارت دیگر اتباع خانه نبودند.

عثمان خمیس در کتاب آل البیت صفحه اول مینویسد:از نظر ساختاری کلمه آل، أهل بوده که - ها - تبدیل به همزه شده و آل گردید سپس تخفیف در آن صورت گرفت و آل شده و آل و أهل از نظر معنا یکسان هستند.

اما جناب اسلام برای مغالطه در معنای أهل و فراموش کردن ناکامی خود به آیه مشابه فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ متوسل شده است و جالب تر اینکه همین جناب تهمت سودجویی اهل فتنه از آیات مشابه را به ما میزند.با این حال برای اینکه این سفسطه گری را هم خنثی کنیم به فتنه او پاسخ میدهیم.

أهل در آیه فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ بدون قرینه من آمن آمده و میتواند بر أهل دین یا أهل بیت دلالت کند و اگر همین أهل را بر أهل بیت تطبیق دهیم هیچ خللی در معنای آیه ایجاد نمیشود و از آن این نتیجه گرفته نمیشود که فقط أهل بیت نوح را نجات دادیم و سایرین را غرق کردیم.آیه زیر سخن ما را تأیید میکند:

وَلُوطًا آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَت تَّعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِينَ (74/انبیا)

در این آیه به تنهایی از نجات لوط خبر داده شده است اما آیا از نجات یافتن لوط بدون ذکر سایرین باید نتیجه گرفت که غیر از لوط کس دیگری نجات نیافت؟

 جناب حارث عبدالحمید الشوکانی کتابی دارد به نام حقیقة آل البیت فی منظور القرآنی که تاکنون به فارسی ترجمه نشده و این کتاب در کتابخانه سایت عقیده وهابیون موجود است و میتوانید این کتاب را از اینجا یا اینجا دانلود کنید.ایشان هم در معنی أهل تا حدودی با ما هم عقیده است و أهل بیت بودن را در انتساب به انبیا با ایمان و عمل صالح و تبعیت میداند و در صفحه 14 همین کتاب به مفهوم أهل بیت در قصه نوح اشاره کرده است: 

قصّة نوح و المعنی الشّرعيّ:

ويتعزّز الفهم السّالف لمفهوم أهل البيت في الـمنظور القرآنيّ إلى درجة القطع  في قصّة نوح بقوله تعالی:﴿وَنَادَىٰ نُوح ربَّهُۥ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ٱبۡنِي مِنۡ أَهۡلِي وَإِنَّ وَعۡدَكَ ٱلۡحَقُّ وَأَنتَ أَحۡكَمُ ٱلۡحَٰكِمِينَ 45 قَالَ يَٰنُوحُ إِنَّهُۥ لَيۡسَ مِنۡ أَهۡلِكَۖ إِنَّهُۥ عَمَلٌ غَيۡرُ صَٰلِحٖۖ فَلَا تَسۡ‍َٔلۡنِ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۖ إِنِّيٓ أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ 46 قَالَ رَبِّ إِنِّيٓ أَعُوذُ بِكَ أَنۡ أَسۡ‍َٔلَكَ مَا لَيۡسَ لِي بِهِۦ عِلۡم وَإِلَّا تَغۡفِرۡ لِي وَتَرۡحَمۡنِيٓ أَكُن مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ 47﴾ [هود: 45-47].

فنجد صريح القرآن في هذا السّياق يؤكّد بدلالة قطعيّة مفهوم أهل البيت في القرآن بأن أهل البيت هم الـمنتسبون للأنبياء دينًا وعملاً صالحًا وإيمانًا، لا الـمنتسبون دمًا وعرقًا وسلالة؛ فمن الـمعلوم أنّ ابن نوح من أهله دمًا في الاستخدام الـمتعارَف عليه عند النّاس وفی اللّغة، ولكنّ القرآن ينفي هذه الصّفة بقوله تعالی:﴿إِنَّهُۥ لَيۡسَ مِنۡ أَهۡلِكَۖ إِنَّهُۥ عَمَلٌ غَيۡرُ صَٰلِحٖ﴾ ودليل النفی فی هذا المقام آقوی من دلیل الإثبات، وزيادة فی التّحذير القرآنيّ  جاء قوله تعالی:﴿فَلَآ أَنسَابَ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَئِذ وَلَا يَتَسَآءَلُونَ﴾.

طبق گفته ایشان، مفهوم اهل بیت، وابسته به ایمان و عمل صالح است نه خون و وراثت.

در انتها برای اینکه تمایز ساکن خانه بودن زنان پیامبر از أهل بیت بودن آنها را بهتر متوجه شوید مثالی میاوریم:

زنان پیامبر در خانه های جداگانه ساکن بودند و نمیتوانند اهل البیت باشند و برای خانه های آنها اصطلاح بیوت بکار رفته: واذْکُرْنَ مَا یُتْلَى فِی بُیُوتِکُنَّ

وهابیون میگویند نخیر اهل البیت خودش اسم جمع مذکر  است و به بیوت نبی مجموعا بیت گفته میشود.

 اما از خانه های پیامبر به بیوت النبی یاد شده نه بیوتکن:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ)۵۳ احزاب

(( ای مومنان در خانه های پیامبر داخل  نشوید مگر بعد از آنکه بشما اجازه داده شود ))

در حالی برای بیوت امهات المؤمنین بُیُوتِکُنَّ بکار رفته و بیوتکن بر خانه های همسران دلالت دارد.علت آن میتواند این امر باشد که زنان پیامبر موقتا در بیوت نبی اسکان دارند و بقول زیدبن ارقم زن چند وقتی با شوهرش خواهد بود سپس وی را طلاق داده و به خانه پدر نزد خانواده اش وبستگانش باز می گردد و و جزء اهل بيت پدر محسوب مي شود:

ممکن است وهابیون برای توجیه بیوتکن و بیوت النبی بگویند خانه پیامبر خانه زنش است و میتوانی بگویی خانه پیامبر و میتوانی بگویی خانه عایشه که این چانه زنی آنها، أهل البیوت بودن امهات المؤمنین را نقض میکند.چون طبق اعتراف خودشان امهات المؤمنین، فقط و فقط أهل همان بیتی هستند که بین خودشان پیامبر مشترک است و بیوت دیگر به آنها مربوط نمیشود.

شاید وهابیون برای چاره اندیشی بگویند أهل البیوت با هم این حرفها را ندارند و همه بیوت نبی بیوت امهات المؤمنین هم هستند.همانطور که بیت النبی، بیت عایشه هست سایر بیوت النبی هم بیت عایشه هست.بنابراین بیت عایشه بیت پیامبر است و بیت پیامبر هم بیت علی است.در نتیجه بیت عایشه منحصرا بیت مشترک عایشه و پیامبر نیست و علی هم اهل بیت عایشه است.

اما این چاره جویی آنها هم با آیه زیر خنثی مشود:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ

مؤمنین، بیت یا بیوت متعدد دارند و صاحب اختیار بیوت خود هستند و برای ورود به منازلی که أهل آنها هستند نیازی به اجازه گرفتن و در زدن ندارند و میتوانند عندالزوم از دیوار منازل خود بالا بروند.

آیا حضرت علی حق داشته بدون اجازه و یاالله گفتن وارد بیت عایشه و بیت حفصه شود؟

میدانیم که حضرت علی ساکن بیوت امهات المؤمنین هم نبوده تا چه برسد به اینکه أهل آن بیوت باشد و بدون اذن آنها وارد بیوت آنها شود.اگر حضرت علی اهل بیوت نبی بود از دیوار خانه ام المؤمنین هم میتوانست بالا برود.حضرت علی از خانواده امهات المؤمنین هم محسوب نمیشود چون به آنها نامحرم است.بنابراین أهل البیت فقط و فقط بر بیت خاص و خانواده مستقلی دلالت میکند که پیامبر آهل آن بیت، حضرات علی و فاطمه و حسنین را زیر ابای خود برد و الف لام در اهل البیت مؤید سخن ماست.الف و لام در کلمه اهل البیت براى عهد است و اشاره دارد به حادثه ‏اى که اتفاق افتاده است؛ یعنى کلمه اهل البیت همچون یوم الدار که عنوان مشخصى است براى روزى که پیامبر عده ‏اى را در خانه ابوطالب جمع کرده بود و نبوتش را اعلام فرمود، عنوان مشیر است و حکایت مى‏کند از کسانى که در هنگام نزول آیه زیر عباى پیامبر بودند و آنها عبارت اند از پیامبر، على‏، فاطمه، حسن و حسین‏؛ یعنى عنوان اهل البیت با عنوان آل‏ عبا و اصحاب کساء فرقى ندارد.پس قرار گرفتن آیه تطهیر در وسط و شأن نزول آیه، برای استثنا کردن زنان پیامبر از اهل بیت است.

اسلام...
ما را در سایت اسلام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فامیل دور xn--mgba9a3dg بازدید : 211 تاريخ : پنجشنبه 2 مهر 1394 ساعت: 20:57

بسم الله الرحمن الرحیم

واجتنبو قول الزور

به تبیین أهل دین و أهل بیت و همراهان میپردازیم:

مراد از أهل دین، مؤمنان یا پیروان پیامبران هستند:

(رب انهن اضللن کثیرا من الناس فمن تبعنی فانه منی و من عصانی فانک غفور رحیم 36/ابراهیم):

(پروردگارا اینان بسیاری از مردم را گمراه کرده اند، پس هر که مراپیروی کند از من است ، و هر کس مرا نافرمانی کند، هر آینه تو آمرزنده مهربانی )،ابراهیم با این عبارت در واقع دعای سابق خود را تعلیل نموده و به منظوربرانگیختن رحمت الهی مجددا (رب ) را تکرار کرده و می گوید: خدایا اگر من خواستم که من و فرزندانم را از عبادت بتها بر کنار بداری ، بدین جهت بود که این بتها بسیاری از مردم را گمراه کرده اند و اینکه نسبت گمراه کردن را به بتهاداده ، با آنکه بتها ذی شعور نیستند، به جهت آن ارتباطی است که میان آنها وگمراه کردن مردم هست هر چند که ارتباطی شعوری نباشد. آنگاه به عنوان تفریع بر دعای سابق خود می فرماید: هر کس در سلوک وعقیده از من پیروی کند، از من است ، یعنی دعای سابق من شامل او هم می شود وتو با رحمت خود آنها را هم از پرستش بتها برحذر بدار، و اتباع ابراهیم یعنی پیمودن طریقه ای که مبتنی بر توحید خدای سبحان باشد تا به این وسیله نفس انسان در معرض رحمت خدا قرار گرفته و از عبادت بتها دور نگه داشته شود وآنگاه فرمود هر کس مرا عصیان کند، یعنی بعضی یا همه طریقت و روش مراترک نماید، چه از فرزندانم باشد یا از غیر آنها، پس آنها را ملحق به من منما ودعای من شامل حال ایشان نیست ، بلکه فقط آنها را به مغفرت و رحمت توواگذار می نمایم ، لذا معلوم می شود که حضرت ابراهیم فرزندان خود را به عموم پیروانش تفسیر نموده و فرزندان واقعی خود را به همان پیروان تخصیص زده و عاصیان ایشان را از فرزندی خود خارج می کند، همچنانکه قرآن کریم فرموده (ان اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه و هذا النبی و الذین امنوا...)،(هماناسزاوارترین مردم نسبت به ابراهیم ، پیروان او و این پیامبر و مؤمنان هستند).تفسیر انوار القرآن

بقول دوست دانشمندمان استاد ستاری صرف همراه بودن دلالت بر اهل بودن نمی کند:

فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ قَالُواْ لاَ طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُو اللّهِ كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ ‏(249/بقره)

«و هنگامي‌ كه‌ طالوت‌ با لشكريان‌ رهسپار شد» از شهر خويش‌ بيت ‌المقدس‌ ولشكر را از شهر به‌ جنگ‌ «عمالقه‌» خارج‌ كرد، فصل‌؛ فصل‌ تابستان‌ و هوا سخت‌گرم‌ بود، لذا لشكريان‌ از طالوت‌ آب‌ خواستند، او «گفت: خداوند شما را به‌وسيله ‌رودخانه‌اي‌ مي‌آزمايد» نقل‌ است‌ كه‌: مراد از آن‌ رودخانه‌اي‌ در ميان‌ اردن‌ وفلسطين‌ است‌. گفتني‌ است‌ كه‌ هدف‌ از اين‌ آزمون، سنجش‌ ميزان‌ اطاعت‌ لشكريان‌ وي‌ بود. طالوت‌ افزود: «پس‌ هر كس‌ از آن‌ بنوشد از پيروان‌ من‌ نيست‌» لذا هر كس‌ از من‌ در اين‌ دستور اطاعت‌ كند، در ساير فرمانها نيز مطيع‌ من‌ خواهد بود و هر كس‌ اين‌ دستور را ناديده‌ بگيرد و خواهش‌ نفسش‌ بر او چيره‌ شود، پس‌ او در ساير امور سخت‌ و دشوار، به‌طريق‌ اولي‌ خداوند جلّ جلاله را عصيان‌ و نافرماني‌خواهد كرد «و هر كس‌ از آن‌ نخورد، قطعا او از من‌ است، مگر كسي‌ كه‌ با دستش‌ غرفه‌اي‌ برگيرد» اغتراف: گرفتن‌ آب‌ به‌ دست‌ يا به‌ وسيله‌ ديگري‌ است‌ و (غرفه) برگرفتن‌ آب‌ با يك‌ كف‌ دست، يا با هردو كف‌ دست‌ است‌. آري‌! طالوت، فقط نوشيدن‌ يك‌ مشت‌ آب‌ را به‌ آنان‌ رخصت‌ داد تا آزار تشنگي‌ را اندكي‌ از آنان ‌برطرف‌ ساخته‌ باشد و تا بدين‌ وسيله‌ بتوانند كشمكش‌ نفس‌ خويش‌ را مهاركنند «پس‌ همه‌ از آن‌ نوشيدند» و از فرمانده‌ خويش‌ نافرماني‌ كردند، لذا او نيز به‌ آنان ‌اجازه‌ نداد كه‌ باوي‌ در جنگ‌ با دشمن‌ همراهي‌كنند «جز اندكي‌ از ايشان‌» كه‌ ننوشيدند و ايشان‌ به‌ تعداد اصحاب‌ بدر (سيصدوسيزده‌ تن) بودند، چنان‌كه‌ درصحيح‌بخاري‌ و غيرآن‌ آمده‌ است‌.

ابن‌ جرير از براءبن‌عازب‌ رضی الله عنه روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ فرمود: «ما در ميان‌ خودمان‌چنين‌ مي‌گفتيم‌ كه‌ اصحاب‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم در روز بدر سيصدوده‌تن‌واندي‌ بودند، به ‌شماره‌ اصحاب‌ طالوت‌ كه‌ با وي‌ از نهر گذشتند و از نهر نگذشت‌ بجز مؤمني‌». اما سدي‌ مي‌گويد: «تمام‌ لشكر طالوت‌ هشتادهزارتن‌ بود، هفتاد و شش‌هزارتن‌ آنان ‌از آب‌ نهر نوشيدند و فقط چهارهزار تن‌ با طالوت‌ باقي‌ ماندند». اما با وجود اين‌آزمايشي‌ كه‌ از پايداري‌ و اطاعت‌ آنها به‌عمل‌ آمد، كساني‌ هم‌ كه‌ از نهر گذشتند، آنچنان‌ كه‌ بايد به هنگام‌ رويارويي‌ با دشمن‌، پايداري‌ نكردند «و هنگامي‌ كه‌ طالوت ‌و كساني‌ كه‌ همراه‌ وي‌ ايمان‌ آورده‌ بودند از آن‌ نهر گذشتند» آنان‌ همان‌ تعداد اندكي ‌بودند كه‌ از وي‌ اطاعت‌ كردند، هرچند كه‌ در ميزان‌ يقين‌ و صلابت‌ ديني‌شان‌ باهم‌تفاوت‌ داشتند، چراكه‌ در اين‌ هنگام‌ بددلانشان‌ «گفتند: امروز ما را ياراي‌» مقابله‌ با «جالوت‌ و سپاهيانش‌ نيست‌» جالوت: مشهورترين‌ قهرمان‌ فلسطيني‌ها و فرمانده‌آنان‌ بود. اما «كساني‌ كه‌ به‌ ديدار خداوند يقين‌ داشتند، گفتند: بسا گروهي‌ اندك‌ كه‌ بر گروهي‌ بسيار به‌ اذن‌ خدا پيروز شدند و خداوند با صابران‌ است‌» يعني: پيروزي‌ با صبر و پايداري‌ همراه‌ است، نه‌ با بسياري‌ تعداد.تفسیر انوار القرآن

ملاحظه میکنیم کسانی که از نهر آشامیدند همراهان طالوت بودند ولی أهل او نبودند همانطور که جناب ستاری عرض کردند: ممکن است شخصی همراه باشد اما بدلیل عدم ایمان اهل نباشد.

وهابی پلید میگوید:

"اهل = من آمن + همراهی"

و وقتی من آمن گرداگرد نوح در کشتی جمع شدند نجات یافتند و اهل نامیده میشوند نه من آمن!!!

 

از نقطه نظر این وهابی همراهان نوح کسانی هستند که به لحاظ فیزیکی گرداگرد نوح قرار گرفته اند و اهل در هنگام نزول وحی به نوح (حتى إذا جاء أمرنا و فار التنور قلنا احمل فیها من كل زوجین اثنین و أهلك إلا من سبق علیه القول) کسانی بودند که در آن لحظه دور و بر نوح را احاطه کرده بودند و در زمان نجات اهل کسانی بودند که در کشتی گرداگرد نوح قرار داشتند.

طبق ادعای ایشان، أهل متغیری وابسته به بعد زمان و مکان است و در هر لحظه و در هر مکان از نظر تعداد و شخصیتها تغییر میکند.

اما میدانیم زمانی که نوح درخواست نجات پسر را میکند پسرش در کشتی گرداگرد او نبوده که او را اهل به معنای همراه ذکر کند و بین پدر و پسر جدایی افتاده بود.چنانکه خود نوح در لحظاتی قبل از عذاب کافران از پسر خود میخواهد که با او و مؤمنان همراه شود و همراه کافران نباشد:

《  و هی تجری بهم فی موج كالجبال و نادى نوح ابنه و كان فی معزل یا بنی اركب معنا و لا تكن مع الكافرینو آن [کشتى ] ایشان را در میان موجى کوه آسا مى برد، و نوح پسرش را که در کنارى بود بانگ درداد: «اى پسرک من، با ما سوار شو و با کافران مباش - 42 / هود 》.

به عبارات معنا و مع الکافرین دقت کنید.

نوح از عدم همراهی پسر با خود خبر داشته و به او میگوید همراه ما شو و با کافران همراه مباش.بنابراین اگر چه نوح از کفر پسر اطلاع نداشته اما از همراه بودن پسر با کافران و عدم همراه شدن با خود و مؤمنان مطلع بوده.پس طبق تعریف "اهل = من آمن + همراهی" اگرچه پسرش را مؤمن میدانسته اما با توجه به اینکه گرداگرد او در کشتی حضور نداشته در من سبق علیه قول داخل بوده و اهل پنداشتن او توسط نوح امری غلط بوده است، چو دانی و پرسی سؤالت خطاست.بنابراین طبق فرمایش جناب ستاری:

کنعان همراه خانواده ی نوح بوده اما بدلیل ایمان نداشتن اهل بیت او نبوده است .
نکته دیگر اینکه به مومنینی که همراه نوح بودند اصحاب می گویند نه اهل . چرا که اهل شامل تمام مومنین است مگر آنکه منظور از آن اهل ، اهل بیت باشد .

چرا این وهابی پلید اینقدر تفسیر أهل را پیچیده کرده است تا مفهوم أهل را بپیچاند؟مگر همین وهابیون نبودند که میگفتند تفسیر قرآن آسان است؟
با این پیچیدگی ها تکلیف أهل در این آیات چه میشود؟

آیه 83 از سوره انبیا:
" وَ أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ " ، " فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَ ذِکْرَى لِلْعَابِدِینَ "

" و ایوب را ( یاد کن ) آنگاه که پروردگارش را خواند که رنج و بیماری به من روی آورده و تو مهربان ترین مهربانانی " ، " پس دعایش را اجابت کردیم و رنجهایش را برطرف ساختیم و خانواده‌ اش را به او بازگرداندیم و همانندشان را به آنان (افزودیم ) تا از جانب ما رحمتی برای او و پند و تذکری برای عبادت کنندگان باشد "

 میدانیم که مراد از أهل ایوب فرزندان او هستند که زنده شدند و خداوند به تعداد آنها ، فرزندان دیگری نیز به او بخشید.

 

ذْهَبُواْ بِقَمِيصِي هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ ‏(93/یوسف)

 

«اين‌ پيراهن‌ مرا ببريد و آن‌ را بر روي‌ پدرم‌ بيفگنيد تا بينا شود» و نور ديده‌ به‌ وي ‌برگردد.«و اهل‌ خويش‌ را همه‌ يكجا نزد من‌ آوريد» از زنان‌ و كودكان‌ و غيره‌ تا از آثار پادشاهي‌ام‌ متنعم‌ گردند چنان‌كه‌ از اخبار هلاكتم ‌متألم‌ گشتند.

اسلام...
ما را در سایت اسلام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فامیل دور xn--mgba9a3dg بازدید : 193 تاريخ : پنجشنبه 2 مهر 1394 ساعت: 20:56

بسم الله الرحمن الرحیم

وهابیون ناکجا آباد که ادعای راسخون فی العلم بودن دارند در ابتدا تلاش میکردند تا کلمه أهل را در عبارت أهلك إلا من سبق علیه القول به معنای أهل بیت تفسیر کنند و بر این اساس زن نوح را أهل بیتی از نوح به شمار آورند که از نجات یافتگان مستثنی شده بود اما آنها را متوجه کردیم که این عبارت با اسم موصول عام "من" بطور عام بر هر یک از خانواده نوح که آنها را عمل غیرصالح باشد دلالت میکند و بنابراین بر اساس ادعای آنها پسر نوح عضو دیگر خانواده هم باید جز أهل بیتی باشد که در بین عذاب شدگان باقی ماند که با عبارت "إنه لیس من أهلك" به ضد و نقیض برخوردند و تصمیم گرفتند نگرش تفسیری خود را تغییر دهند و کلمه أهل در عبارت مذکور را أهل ایمان و شریعت نوح تفسیر کردند ، که باز هم با قرینه پنهان مواجه شدند و به این ترتیب نظریه جدید آنها هم باطل شد و باز هم ناکام ماندند(جاء الحق و زهق الباطل أن الباطل کان زهوقا).

قبل از اینکه عزیزان وهابی ، قلمرو أهل عبارت مذکور (أهلک إلا من سبق علیه القول) را أهل ایمانی قلمداد کنند و هنگامی که هنوز أهل را أهل بیت میدانستند برداشت غلطی از عبارت مذکور میکردند و قرینه استثنا برای آنها آشکار نبود و از یک طرف زن نوح را از نجات بافتگان استثنا کرده اما از طرف دیگر او را در اهل بیت داخل میکردند، اما خوشبختانه تفسیر جدید آنها باعث واضح شدن استثنا برای ایشان و تفهیم بهتر ما در استثنای مذکور برای وهابیون شد و قرینه استثا آشکار گردید و متوجه شدیم که صرف نظر از قلمرو أهل (آهلیت ایمانی،أهل بیت و خانواده،أهلیت نژادی یا هر اهلیتی که باشد)در عباراتی که مربوط به نجات خانواده نوح و زن لوط میباشد استثنای به کار رفته منقطع است و علاوه بر اینکه آنها از اسامی گروه نجات یافته خط خورده اند از أهلیت نیز ساقط شده اند ، همانطور که بر اساس تفسیر آنها من سبق علیه القول که کافران هستند از أهلیت ایمانی ساقط شده اند.بنابر این من سبق علیه القول قول نه داخل أهل هستند و نه داخل نجات یافتگان.بعبارتی دیگر زن و فرزند نوح نه اهل بیتند و نه اهل نجات.

اکنون که قرینه آشکار را مطرح کردیم تفسیر کلمه أهل را در تفاسیر معتبر وهابیون بررسی میکنیم.

تفسیر اول مربوط به جلد دوم کتاب تفسیر کابلی صفحات 141 الی 146 می باشد که صفحات مهم آن را اسکن کرده ام و در زیر ارائه داده ام:

 

http://uupload.ir/files/veg1_tafsir-kaboli-2-pdf_page_1.jpg

http://panup.net/uploads/c728338_tafsir-kaboli-2-PDF_Page_3.jpg

 

http://panup.net/uploads/r990278_tafsir-kaboli-2-PDF-page0144.jpg

http://panup.net/uploads/f6024_tafsir-kaboli-2-PDF-page0145.jpg

http://panup.net/uploads/s16073_tafsir-kaboli-2-PDF-page0147.jpg

http://panup.net/uploads/c29277_tafsir-kaboli-2-PDF-page0148.jpg

 

تفسیر بعد تفسیر راستین تألیف علامه شیخ عبدالرحمن بن ناصر السعدی صفحات 110 تا 115 می باشد:

 

http://uupload.ir/files/k5et_tafsir-rastin-tarjomeh-taisir-karim-alrahman-kamel-2-pdf_page_1.jpghttp://uupload.ir/files/ne5o_tafsir-rastin-tarjomeh-taisir-karim-alrahman-kamel-2-pdf-page0112.jpg

http://uupload.ir/files/nwoe_tafsir-rastin-tarjomeh-taisir-karim-alrahman-kamel-2-pdf-page0113.jpg

http://uupload.ir/files/6zj0_tafsir-rastin-tarjomeh-taisir-karim-alrahman-kamel-2-pdf-page0114.jpg

http://uupload.ir/files/qlef_tafsir-rastin-tarjomeh-taisir-karim-alrahman-kamel-2-pdf-page0115.jpg

http://uupload.ir/files/p7qe_tafsir-rastin-tarjomeh-taisir-karim-alrahman-kamel-2-pdf-page0116.jpg

http://uupload.ir/files/1mk0_tafsir-rastin-tarjomeh-taisir-karim-alrahman-kamel-2-pdf-page0117.jpg

اسلام...
ما را در سایت اسلام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فامیل دور xn--mgba9a3dg بازدید : 181 تاريخ : پنجشنبه 2 مهر 1394 ساعت: 20:55

بسم الله الرحمن الرحیم

در کتاب صحیح بخاری روایتی از عبدالله ابن عمر در توجیه سه پرسش در مورد عثمان بن عفان آمده که اینک قصد دارم آن سه توجیه را بر اساس قرآن و سنت برسی کنم.جالب اینجاست که این روایت در باب فضائل عثمان نقل شده، ابتدا به متن روایت توجه کنید:

  ( 1532 ): ــ ازابن عُــمـَر (رضی الـلهُ عـنهُما) روایت است که:شخصی از اهل مصرآمده وبوی گفت: آیا: آیا خبرداری که عُثـمـان درروز جنگ اُحـُـد گریخته بود؟ گــُفـت : بلی ، گـُـفـت: آیا خبرداری که اودرجنگ بــدرغـائب گردیده وحـاضر نه شده بود، گــُفـت : بلی ، گـُـفـت: آیا خبرداری که اواز بـیعــة الرضـوان غـائب گردیده وحـاضر نه شده بود، گــُفـت : بلی ، گـُـفـت:الـلـهُ اکــبـر! ابن عُــمـَر (رضی الـلهُ عـنهُ)برایش گـُـفـت:بـیـا تا برایت بگـویـم، هرچه که مـسـئـلۀ فرارش از جنگ اُحـُـد است، من شـهـادت می دهـم که خُــداونـد اورا عـفوه نموده واورا مورد آمُـرزش قرارداده،وهرچه که غـائـب شدنش از جـنگ بــَدر است، سـبـبـش آنـست که همـسرش که دُخـتر پـیغُـمبـر خُـدا(صَلـَّیَ اللهُ علیهِ وَآلِـهِ وَسَـلـَّمٌ  ) باشدمریض بود، و پـیغُـمبـرخُـدا(صَلـَّیَ اللهُ علیهِ وَآلِـهِ وَسَـلـَّمٌ  ) برایش گــُفـتـنـد: ﴿.بـرای تـو ثـواب ونـصـیب کسی است که درجـنگ اشـتراک مـینمـاید.، واما سبب غـائب بودنـش از بـیعــة الرضـوان آنـست که اگر درتمام مــَکـَه شخص دیگری از عُــثـمـان رضی الـلهُ عـنهُ محترم می بود، پـیغُـمبـرخُـدا(صَلـَّیَ اللهُ علیهِ وَآلِـهِ وَسَـلـَّمٌ  )عوض وی اورا می فرستادند، وبه سـبب همین احترامش بود که پـیغُـمبـرخُـدا(صَلـَّیَ اللهُ علیهِ وَآلِـهِ وَسَـلـَّمٌ) اورا فرسـتا دند، و بـیعــة الرضـوان بعداز رفتن او بطرف مـَـکـَـه، واقع گردید، و پـیغُـمبـرخُـدا(صَلـَّیَ اللهُ علیهِ وَآلِـهِ وَسَـلـَّمٌ  ) دست راست خودرا گـُذاشته و فـرمُـودند: ﴿.ایـن دسـت عُـثـمـان اسـت وبه دست دیگر خود بالای آن زده و گــُفـتند : ﴿ ایـن بـرای عُـثـمـان .بعدازان ابن عُــمـَر (رضی الـلهُ عـنهُما) برای آن شخص گـُـفـت: اینک این راباخودگرفته وبرو. ( رواءالبُخاری ـــ  3698 )

ابتدا جواب اول ابن عمر را بررسی میکنیم که اینچنین پاسخ داده اما فرارش در روز اُحد، من شهادت می‌دهم که خداوند او را بخشیده و آمرزیده است.

توجیه اول ابن عمر توجیه صحیحی است و من هم با جواب ایشان موافق هستم.خداوند نیز در قرآن کریم می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ»؛[آل عمران / 155] «روزی که دو گروه [در احد] با هم رویارو شدند، کسانی که از میان شما [به دشمن] پشت کردند، در حقیقت جز این نبود که به سبب پاره ای از آنچه [از گناه ] حاصل کرده بودند، شیطان آنان را بلغزانید و قطعاً خدا از ایشان در گذشت؛ زیرا خدا آمرزگار بردبار است.»

اما بخشیده شدن عثمان در روز احد فضیلتی را برای عثمان ثابت نمیکند و نقطه ضعفی برای عثمان می باشد و نشان دهنده فضل و بخشش خداوند است و چنانچه این عفو را فضیلتی برای عثمان در نظر بگیریم باید این فضیلت را در حق بنی اسرائیل هم در نظر بگیریم.در آیه 51 و 52 سوره بقره در مورد آمرزش ارتداد بنی اسرائیل چنین آمده است:

وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَثُمَّ عَفَوْنَا عَنكُمِ مِّن بَعْدِ ذَلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ

و آنگاه كه با موسى چهل شب قرار گذاشتيم آنگاه در غياب وى شما گوساله را [به پرستش] گرفتيد در حالى كه ستمكار بوديد.پس از آن بر شما بخشوديم باشد كه شكرگزارى كنيد.

و اما آنچه در احد اتفاق افتاد مانند غیبت موسی امتحانی الهی بود تا خداوند مقام اهل ایمان را بیازماید و مشخص شود چه کسانی در جهاد ثابت قدم هستند:

وَمَا أَصَابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ وَلِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ وَلْيَعْلَمَ الَّذِينَ نَافَقُواْ وَقِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ قَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُواْ قَالُواْ لَوْ نَعْلَمُ قِتَالًا لاَّتَّبَعْنَاكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلإِيمَانِ يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم مَّا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا يَكْتُمُونَ  166 و 167 آل عمران

و روزى كه [در احد] آن دو گروه با هم برخورد كردند آنچه به شما رسيد به اذن خدا بود [تا شما را بيازمايد] و مؤمنان را معلوم بدارد.همچنين كسانى را كه دو رويى نمودند [نيز] معلوم بدارد و به ايشان گفته شد بياييد در راه خدا بجنگيد يا دفاع كنيد فرار کردند و گفتند اگر جنگيدن مى‏دانستيم مسلما از شما پيروى مى‏كرديم آن روز آنان به كفر نزديكتر بودند تا به ايمان. به زبان خويش چيزى مى‏گفتند كه در دلهايشان نبود و خدا به آنچه می‏نهفتند داناتر است.

لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلًا لَّوَلَّوْاْ إِلَيْهِ وَهُمْ يَجْمَحُونَ 57 توبه

اگر پناهگاه يا غارها يا سوراخى [براى فرار] مى‏يافتند شتابزده به سوى آن روى مى‏آوردند.

الَّذِينَ اسْتَجَابُواْ لِلّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَآ أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُواْ مِنْهُمْ وَاتَّقَواْ أَجْرٌ عَظِيمٌ 172 آل عمران

كسانى كه [در نبرد احد] پس از آنكه زخم برداشته بودند دعوت خدا و پيامبر [او] را اجابت كردند (مانند حضرت علی) براى كسانى از آنان كه نيكى و پرهيزگارى كردند پاداشى بزرگ است

 

بریم به سراغ جواب دوم عبدالله بن عمر و توفیق حضور نیافتن عثمان در جنگ بدر را بررسی کنیم که جناب ابن عمر برای توجیه این نقطه ضعف عذر بیماری همسر عثمان را آورده است که نمیتواند عذر موجهی باشد.آیا بیماری همسر عثمان از عطش اهل بیت حسین بن علی در گرمای سوزان کربلا مهمتر بود؟مؤمنان واقعی کسانی هستند که در راه خدا از جان و زن و فرزند میگذرند: تُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ٭ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَیُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَسَاکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ﴾ [الصف: ۱۲ – ۱۰]

﴿تُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ﴾؛ جهاد کنید؛ معنای جهاد، خود را در جهد و مشقت انداختن است؛ یعنی مقداری از جان خود و مقداری از مال خود را که سرمایه‌های شما هستند، در راه خدا بدهید؛ چون تا سرمایه را ندهید، کالا و اسباب خریداری نمی‌شود! لهٰذا شما با مال و جان خود جهاد کنید.

الله متعال در 87 و 88 سوره توبه میفرماید:

رَضُواْ بِأَن يَكُونُواْ مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَفْقَهُونَ لَكِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ وَأُوْلَئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

راضى شدند كه با خانه‏ نشينان (زنان) در خانه بنشینند و بر دلهايشان مهر زده شده است در نتيجه قدرت درك ندارندولى پيامبر و كسانى كه با او ايمان آورده‏اند با مال و جانشان به جهاد برخاسته‏اند و اينانند كه همه خوبيها براى آنان است اينان همان رستگارانند.

فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ وَكَرِهُواْ أَن يُجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَقَالُواْ لاَ تَنفِرُواْ فِي الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَّوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ 81 توبه

بر جاى‏ماندگان به [خانه] نشستن خود پس از رسول خدا شادمان شدند و از اينكه با مال و جان خود در راه خدا جهاد كنند كراهت داشتند و گفتند در اين گرما بيرون نرويد بگو اگر دريابند آتش جهنم سوزان‏تر است.

به چه علت عثمان توفیق حضور در جنگ بدر را نداشت؟الله متعال در آیه 46 در همین زمینه توبه چنین میفرماید:

وَلَوْ أَرَادُواْ الْخُرُوجَ لأَعَدُّواْ لَهُ عُدَّةً وَلَكِن كَرِهَ اللّهُ انبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِيلَ اقْعُدُواْ مَعَ الْقَاعِدِينَ

و اگر آنان قصد سفر جهاد داشتند درست مهیای آن می‏شدند لیکن خدا هم از برانگیختن آن‌ها کراهت داشت پس آن‌ها را باز داشت و حکم شد (که ای منافقان نالایق) شما هم با معذوران (بیماران و سالخوردگان در خانه خود) بنشینید.

حال که پاسخ شبهه دوم را دادیم برتری عثمان و علی را هم بررسی میکنیم.الله متعال در آیه 95 نساء مجاهدین را بر قاعدین برتری داده:
لاَّ يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُوْلِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا

مؤمنان خانه‏نشين كه زيان‏ديده نيستند با آن مجاهدانى كه با مال و جان خود در راه خدا جهاد مى‏كنند يكسان نمى‏باشند خداوند كسانى را كه با مال و جان خود جهاد مى‏كنند به درجه‏ اى بر خانه‏ نشينان مزيت بخشيده و همه را خدا وعده [پاداش] نيكو داده و[لى] مجاهدان را بر خانه ‏نشينان به پاداشى بزرگ برترى ببخشیده است.

به این ترتیب برتری امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب بر عثمان بن عفان ثابت میشود اگر چه برای علمای اهل سنت که در ترتیب فضیلت به ترتیب ابوبکر عمر و عثمان و علی را مقدم میدانند و بهترین صحابه را ابوبکر میدانند خوشایند نباشد.عمربن خطاب نیز در زمان خلافتش، خطبه‌اى خوانده و در اين خطبه اعتراف كرده است كه يكى از فرار كنندگان از جنگ بوده است. محمد بن جرير طبرى سنی در تفسيرش مى‌نويسد:

8098- حدثنا أبو هشام الرفاعي قال، حدثنا أبو بكر بن عياش قال، حدثنا عاصم بن كليب، عن أبيه قال: خطب عمر يوم الجمعة فقرأ"آل عمران"، وكان يعجبه إذا خطب أن يقرأها، فلما انتهى إلى قوله:"إنّ الذين تولوا منكم يوم التقى الجمعان"، قال: لما كان يوم أحد هزمناهم، ففررتُ حتى صعدت الجبل، فلقد رأيتني أنزو كأنني أرْوَى، (5) والناس يقولون:"قُتل محمد"! فقلت: لا أجد أحدًا يقول:"قتل محمد"، إلا قتلته!. حتى اجتمعنا على الجبل، فنزلت:"إن الذين تولوا منكم يوم التقى الجمعان"(الطبري، محمد بن جرير، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 7، ص 327،الكتاب: جامع البيان في تأويل القرآن

المؤلف: محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب الآملي، أبو جعفر الطبري (المتوفى: 310هـ)،المحقق: أحمد محمد شاكر،الناشر: مؤسسة الرسالة،الطبعة: الأولى، 1420 هـ - 2000 م /السيوطي، الحافظ جلال الدين، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 14، ص 529 و....)


عمر در روز جمعه هنگام خطبه خواندن، سوره آل عمران را مى‌خواند تا رسيد به اين آيه: «آنان كه روز برخورد دو لشكر به شما پشت كرده و گريختند » سپس گفت: روز اُحُد پس از آن كه شكست خورديم، من فرار كردم و از كوه بالا مى‌رفتم به طورى كه احساس كردم كه همانند بزكوهى پرش و خيزش دارم و به شدت تشنه شده بودم، شنيدم مردى مى‌گفت: محمد كشته شد، ‌‌گفتم: هر كس بگويد محمد كشته شد، او را مى‌كشم، به كوه پناه آورده و همه بالاى كوه جمع شديم، در اين هنگام بود كه اين آيه نازل شد.

و همینطور اهل سنت فرار ابوبکر را نقل کرده اند:

6 - حَدَّثَنَا أَبُو دَاوُدَ، حَدَّثَنَا ابْنُ الْمُبَارَكِ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ يَحْيَى بْنِ طَلْحَةَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ، قَالَ: أَخْبَرَنِي عِيسَى بْنُ طَلْحَةَ، عَنْ أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ [ص:9] عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ: كَانَ أَبُو بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ إِذَا ذَكَرَ يَوْمَ أُحُدٍ بَكَى، ثُمَّ قَالَ: ذَاكَ كُلُّهُ يَوْمُ طَلْحَةَ، ثُمَّ أَنْشَأَ يُحَدِّثُ، قَالَ: كُنْتُ أَوَّلَ مَنْ فَاءَ يَوْمَ أُحُدٍ فَرَأَيْتُ رَجُلًا يُقَاتِلُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ دُونَهُ، وَأُرَاهُ قَالَ: يَحْمِيهِ، قَالَ: فَقُلْتُ: كُنْ طَلْحَةَ حَيْثُ فَاتَنِي مَا فَاتَنِي، فَقُلْتُ: يَكُونُ رَجُلًا مِنْ قَوْمِي أَحَبَّ إِلَيَّ وَبَيْنِي وَبَيْنَ الْمَشْرِقِ رَجُلٌ لَا أَعْرِفُهُ، وَأَنَا أَقْرَبُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنْهُ، وَهُوَ يَخْطَفُ الْمَشْيَ خَطْفًا لَا أَخْطَفُهُ، فَإِذَا هُوَ أَبُو عُبَيْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ، فَانْتَهَيْنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَقَدْ كُسِرَتْ رَبَاعِيَتُهُ، وَشُجَّ فِي وَجْهِهِ وَقَدْ دَخَلَ فِي وَجْنَتَيْهِ حَلْقَتَانِ مِنْ حِلَقِ الْمِغْفَرِ.(الطيالسي البصري، سليمان بن داود أبو داود الفارسي (متوفاي204هـ)، مسند أبي داود الطيالسي، ج 1، ص 3، ناشر: دار المعرفة - بيروت.1)

عائشه مى‌گويد: ابوبكر هر گاه ياد روز اُحُد مى‌افتاد،‌ گريه مى‌كرد و مى‌گفت: آن روز، روز طلحه بود. سپس گفت: نخستين كسى كه در آن روز (پس از فرار) بازگشت، من بودم، رسول خدا را ديدم كه با يكى از كفار مى‌جنگيد، به طلحه گفتم: همان جايى كه هستى باش كه من چيزهايى را از دست داده‌ام، مردى از خويشان من است كه عزيزتر است از تمام آن چه بين مشرق و مغرب است. و من به رسول خدا نزديكتر بودم، كسى را كه نمى‌شناختم به طرف رسول خدا آمد، هنگامى كه نزديك شد ديدم ابوعبيده جراح است، خودمان را به پيامبر رسانديم، ديدم دندان‌هاى جلوى آن حضرت شكسته شده و صورتش شكافته و دو حلقه از حلقه‌هاى زره در صورتش فرو رفته بود.

حاكم نيشابورى پس از نقل اين روايت مى‌گويد:هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه.(النيسابوري، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفاي405 هـ)، المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 298، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م)

و اکنون پاسخ آخرین شبهه که در مورد عدم حضور عثمان در بیعت الرضوان است را بررسی میکنیم و توجیه عبدالله بن عمر بسیار مضحک و خنده آور است و به این ترتیب چون عثمان در بیعت الرضوان حضور نداشته جز عشره مبشره اهل سنت هم قرار نمیگیرد چون از بیعت کنندگان زیر شجره بیعت الرضوان نبوده و حدیث عشره مبشره اهل سنت زیر سؤال میرود.

والسلام علی من التبع الهدی

اسلام...
ما را در سایت اسلام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فامیل دور xn--mgba9a3dg بازدید : 187 تاريخ : پنجشنبه 2 مهر 1394 ساعت: 20:53